اندر احوالات محمد مایلی کهن مربی برکنار شده تیم ملی و آنچه بر او گذشت( دستکاری در شعر ابوالفضل زرویی توسط اسی الممالک)
گوش بگشا ای حسام الدّین حسن!
تا بگویم قصّهْ مایلی کهن
بگذراز مایلی کهن تا زین سبق
قصّه ای دیگر بیارم بر ورق
تا نپنداری كه خالی بسته ام
باز یك مضمون عالی بسته ام
بود مربی اندر شهر« ری »
كسب وكاری می نمود آن نیك پی
تیم داری می كرد از راه حلال
خود ندید او جز زیان و جز ملال
دید با این زحمت و این درد سر
تیم داری چیزی ندارد جز ضرر
دلخور از برنامه ْ 90 شد
كارو بار او به كلی زار شد
چون«مفت گویی» ز دولت دیده بود
وان حكایت ها دگر نشنیده بود،
حرف های خویش را اندر نهان
كرد با تقلید از دولت، «فلان»
شب مصمّم با بیانیه ای آغاز شد
صبح فردا، محتسب آگاه شد
دستبندش زد كه :« نفرین بر تو باد
این چه جرم است و چه ظلم است و فساد
باعث این كفرورزی كیست، كیست ؟
هین بگو تا این تهمت ها چیست، چیست؟»
خواست تا لب وا كند آن بینوا
گفت:« خاموش ای پلید بی حیا!
تا مصمّم گشتی اندر راه كج
فوتبال ملك را كردی فلج
باعث این نابسامانی تویی
بد تویی، قاتل تویی، جانی تویی
هست عمری زیر چنگال توییم
سیزده سال است ، دنبال توییم»
مردو زن گشتند گرد آن دو جمع
همچنان پروانه، گرداگرد شمع
كوس رسوایی در آفاقش زدند
خفت و تا می خورد، شلاّقش زدند
شرح آن شلاّق وآن خوف و خطر
« این زمان بگذار تا وقتی دگر»
زان عتابش عقده ای در سینه شد
لنگ لنگان بر در كابینه شد
گفت یك سر با علی آبادی ودود
آنچه در آن روز با او رفته بود
كای شما اندر یاوه گویی اوستاد
« مرمرا تقلیدتان بر باد داد!»
از شما تقلید كردم، یك نفس
زان سبب افتاد كارم با عسس
رونق كار شما در چیست، چیست ؟
این باخت های اصلی، كار كیست ؟
گفت یك تن زان میانه، كای عمو
هست رمز كار دولت در كدو
«خلق را تقلیدشان بر باد داد
ای دو صد لعنت بر این تقلید باد»
آن كه عاقل بود، فهمید این كلام
بیش از این عرضی ندارم، والسّلام